روایت «چوب تر» و شکایت از روایتگر
روایت «چوب تر» و شکایت از روایتگر

هم نسلان من یعنی متولیدن دهه پنجاه و چهل و حتما دهه های قبل و احتمالا دهه های بعد خاطرات زیادی از تنبیه بدنی در مدارس دارند.

معضلی که کماکان حل نشده و از دیرباز ضد ارزشی هنجار شده بود که تن کودکان این سرزمین را لرزانده و مقام والای معلمی را در چشم آنان با تصویری از خشم و خشونت و توهین به زیر کشانده است. با این که کم نبودند و نیستند معلمان دلسوزی که با زمزمه محبت وظیفه شاق معلمی اطفال را تحمل کردند و می کنند. معلمان سخت گیری که دست بزن داشتند خیلی وقت ها تنبیه بدنی را بخشی از وظایف خود می دانستند که بنابر فرهنگ رایج آن زمان که تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر فرزند اشرف مخلوقات را همسان چهارپایان باربردار می دانستند که تا کتک نخورد درس یاد نمی گیرد و حتی موفقیت دانش آموزان را نتیجه همان سخت گیری های خود می دانستند. همان فرهنگ غلط، والدین دانش آموزان را به تایید اشتباه معلمان سخت گیر می رساند. چرا که پدری که خود فرزندش را تنبیه بدنی می کند نمی تواند به تنبیه معلم مدرسه شکایت کند. بیچاره کودکی که مثلا بخاطر بلد نبودن یک ضرب دو رقمی با ترکه معلم تنبیه می شد و شب در خانه بخاطر یک شیطنت کوچک و یک کودکی ساده با ضربات کمربند پدر روبرو بود.
همان پدر وقتی فرزندش را در روزهای تابستان که مدرسه تعطیل بود و یا در زمان ترک تحصیل او به یک معازه دار می سپرد تا راه و رسم کاسبی را بیاموزد و یا کمک خرجی برای مخارج خانواده باشد اصطلاحا با گفتن گوشت و پوستش برای تو و استخوان هایش برای من به استادکار اجازه هرگونه تنبیه بدنی طاقت فرسا را می داد تا به خیال خودش پسرش مرد بار بیاید! این نوشتار نه منکر زحمات پدران دلسوز است نه معلمان دلسوز تر از پدر و مادر که با زمزمه محبتی حتی جمعه ها هم طفل گریزپا را مشتاق رفتن مدرسه می کردند.
بلکه درددل های بر دل مانده یک هم نسل پیمان معادی است که در کودکی از تنبیه بدنی ناظم و معلم به ستوه آمده بود و در کلاس پنجم چند نفر از دانش آموزان مدرسه را با خود همراه کرد تا به اداره آموزش و پرورش منطقه بروند و از ناظم جلاد ( عبارتی که در شکایت خود با همان زبان کودکانه به مدیران آموزش و پروش منطقه گفتیم) خود شکایت کنند. هیچگاه خنده آن روز کارمندان را فراموش نمی کنم که در عین حال دست ترحم به سر ما کشیدند و قول دادند بازرسی به مدرسه می فرستند. بگذریم که بعد از ورود بازرس به مدرسه و روایت شکایت ما نه تنها تغییری در روش تربیتی آن ناظم ایجاد نشد که بخاطر همان شکایت تنبیه جداگانه ای شدم چرا که می دانست کدام دانش آموز می تواند بچه ها را برای شکایت کردن روانه آموزش و پرورش کند! نویسنده این مطلب هیچگاه منکر شیطنت های طاقت فرسای دانش آموزان نیست اما معتقد است کودک باید کودکی کند چه در خانه چه در مدرسه و همین خصلت کودکانه امروزه وسیله ای برای بهترین شیوه آموزش در مدارس شده. با این حال هم نسل پیمان معادی نویسنده فیلمنامه سریال افعی تهران است که به درستی تنبیه بدنی را زیر سوال می برد و مرتکب آن را موظف به عذرخواهی و دلجویی از کودکان دیروز می داند نه کسی که به راحتی گذشته خود را انکار و به موفقیت دانش آموزانش افتخار کند. آموزش و پرورشی که دیروز به شکایت دانش آموزان خندید و برایش خیلی جدی و مهم نبود این تنبیه بدنی، امروز از این روایت تلخ شکایت می کند تا به گمان خودش مقام رفیع معلمی آسیب نبیند. کاش معلمان امروز و حتی دیروز هم نظرشان را در مورد این روایت و این شکایت اعلام می کردند.

✅ آیا این خبر اقتصادی برای شما مفید بود؟ امتیاز خود را ثبت کنید.
[کل: 0 میانگین: 0]